طعم کارمندی

پشت ميزم نشسته بودم و به انبوه پرونده ­هايي که روي ميزم انبار شده بود نگاه مي­ کردم خميازم گرفته بود و حوصله نداشتم به پرونده ­ها رسيدگي کنم مي­ خواستم طفره بروم و انجام آن ­ها را به روز ديگري موکول کنم يکباره صدايي من را از اين آشفتگي خيال منحرف کرد خوب که گوش کردم ديدم صدا از پشت سر من مي­ آيد … صدايي شبيه تخت خواب، شبيه ناله … چه بگويم؟ شبيه هيچ­کدام از صداهايي که تا به حال شنيده بودم نبود سرمو که برگردوندم ديدم همکار پشت سري من اين صدا رو از حلقش درمياره … اين صداي ممتد حالم را بد کرده بود به فکرم رسيد موضوع را با ثَمر خانم درميان بگذارم، نمي­دانم تا حالا براي شما هم پيش آمده يا نه، اينکه با کسي سر صحبت را باز کنيد و بخواهيد کمي از مشکلاتتان بگوييد مثلاً اينکه کارتان خيلي زياد است يا گردنتان درد مي­کند و … و شنونده تا به شما ثابت نکند که از شما گرفتارتر، پر مشغله­ تر و مريض ­تر نيست؛ ول کن ماجرا نباشد … جوري که آخرش شما بايد به او دلداري بدهيد … يکي در اداره ­ي ما هست که روش کارش همينست. به محض اينکه کسي بخواهد از مسئله اي که برايش دغدغه شده حرف بزند آنچنان از گرفتاري و سختي و مشکلاتش مي­ گويد که با خودت مي­ گويي صد رحمت به وضعيت خودم. البته اين فرد محترم فقط با عده خاصي از آدم ­ها اين رفتار را مي ­کند و اگر يک شازده پسر يا حتي اگر پير پسر خوش بَر و رو يا حتي يکمي کچل و شکمو هم پاي حرف ­هايش بنشيند آنچنان نطقش باز مي­ شود که آن سرش ناپيداست. حتي يکي از دخترها هست که ثَمر خانم يک جور خاصي بغلش مي­کند و هر روز که همديگر رو مي­ بينند چنان يکديگر را در آغوش مي­ گيرند که دو عاشق دلخسته پس از مدت­ ها هجران و فراغ…! انگار نه انگار که همين ديروز باهم در شرکت ملاقات داشته اند و چاي و نبات و بيسکوييت ساقه­ طلايي مي­ خورده­ اند. نمي ­دانم ثمر خانم هم به خاطر اينکه فکر مي­ کند اين دختر فاميل خاقان است اينکار را مي­ کند يا خداي ناکرده دليل ديگري هم دارد…؟! آخه همه ­ي کارمندها خيلي مراقب گلناز هستند هرکي هر کاري که از دستش بربيايد براي او انجام مي ­دهد يکي برايش ميوه پوست مي­ گيرد، يکي نخودچي و کشمشي که از زيارت امام رضا آورده به او مي ­دهد يکي کفش­ هايش را واکس مي ­زند يکي پشت لبش را بند مي ­اندازد حتي گاهي وقتي بساط صبحانه مختصري که پهن کرده ­اند و دارند چاي شيرين و خرما و نان و پنير و کارمل ماکياتو مي­ خورند؛ يکي خيلي آرام موهاي ساق پايش را برايش جوري از ريشه مي ­کَند که روحِ نازنينش هم خبردار نشود.

ادامه دارد….

نویسنده مطلب: فریبا حسین زادگان

منبع مطلب

محبوب ترین کتاب های چاپی

مجموعه ای از پرفروش ترین کتاب های چاپی را اینجا ببینید و با تخفیف ویژه خریداری کنید👇

مشاهده و خرید
ممکن است شما بپسندید
نظر شما درباره این مطلب

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.