توضیحات
در این کتاب آمده است: یکـی بـود یکـی نبـود. روزی از روزهـا بهلـول بـه فکـر افتـاد بـه بیابـان بـرود و مقـداری خـاک بیـاورد.
پـس چنیـن کـرد. سـوار چـوب دس ـتیاش شـد و رفـت. مقـداری خـاک نـرم در کیسه ای ریخـت و
بـه بـازار شـهر بغـداد برگشـت. از میان ـهی بـازار مقـداری آب آورد و روی آنهـا ریخـت و گِلـی نـرم
درسـت کـرد. از گِل ،چیـزی میسـاخت. کمکـم مـردم دور او جمـع شـدند و بـا خـود گفتنـد:
«ایـن بهلـول دیوانـه بـاز چـه در سـر دارد؟!» زُبیـده، همسـر هـارون الرّشـید، او را دیـد و پرسـید:
«چـه میکنـی؟»
نویسنده | زهره فیض آبادی |
شابک | 9786003752047 |
ناشر | انتشارات برف |
موضوع | حکایت های بهلول دانا |
قطع | خشتی |
نوع جلد | شومیز |
نوع کاغذ | تحریر |
تعداد صفحه | ۱۲ |
گروه سنی | ب |
چاپ شده در | ایران |
نوع چاپ | افست |
وزن | 49 گرم |
سایر توضیحات | یکـی بـود یکـی نبـود. روزی از روزهـا بهلـول بـه فکـر افتـاد بـه بیابـان بـرود و مقـداری خـاک بیـاورد. پـس چنیـن کـرد. سـوار چـوب دس ـتیاش شـد و رفـت. مقـداری خـاک نـرم در کیسه ای ریخـت و بـه بـازار شـهر بغـداد برگشـت. از میان ـهی بـازار مقـداری آب آورد و روی آنهـا ریخـت و گِلـی نـرم درسـت کـرد. از گِل ،چیـزی میسـاخت. کمکـم مـردم دور او جمـع شـدند و بـا خـود گفتنـد: «ایـن بهلـول دیوانـه بـاز چـه در سـر دارد؟!» زُبیـده، همسـر هـارون الرّشـید، او را دیـد و پرسـید: «چـه میکنـی؟» |
محبوب ترین کتاب های چاپی
مجموعه ای از پرفروش ترین کتاب های چاپی را اینجا ببینید و با تخفیف ویژه خریداری کنید👇
مشاهده و خرید