توضیحات
یکـی بـود، یکـی نبـود. غیـر از خـدای مهربـان هیچکـس نبـود. یـک روزِ صبـح بهـاری، همسـر مـلّا
بعـد از شسـتن ظرف هـا، کـوزه اش را از آب چشـمه پـر کـرد و روی سـرش گذاشـت. سـپس سـبد
ظرفهـا را هـم بـه دسـت گرفـت و بـه طـرف خانـه راهـی شـد. چنـد نفـر از زنـان همسـایه هـم بـا او بودنـد.
آن هـا گل می گفتنـد و گل میّشـنیدند. ناگهـان از دور پسـر قاصـد را دیدنـد کـه بـه طرفشـان میآیـد.
پسـرک نزدیـک شـد و رو بـه زن مـلا گفـت: «سـلام! از روسـتای بـالا تپّـه خبـر آوردنـد کـه چنـد تـا از
فامیل هایتـان فـردا بـرای ناهـار بـه خانه ی شـما میآینـد».
نویسنده | زهره فیض آبادی |
شابک | 9786003752160 |
ناشر | انتشارات برف |
موضوع | حکایت های ملانصرالدین |
قطع | خشتی |
نوع جلد | شومیز |
نوع کاغذ | تحریر |
تعداد صفحه | 12 |
گروه سنی | ب |
چاپ شده در | ایران |
نوع چاپ | افست |
وزن | 49 گرم |
سایر توضیحات | یکـی بـود، یکـی نبـود. غیـر از خـدای مهربـان هیچکـس نبـود. یـک روزِ صبـح بهـاری، همسـر مـلّا بعـد از شسـتن ظرف هـا، کـوزه اش را از آب چشـمه پـر کـرد و روی سـرش گذاشـت. سـپس سـبد ظرفهـا را هـم بـه دسـت گرفـت و بـه طـرف خانـه راهـی شـد. چنـد نفـر از زنـان همسـایه هـم بـا او بودنـد. آن هـا گل می گفتنـد و گل میّشـنیدند. ناگهـان از دور پسـر قاصـد را دیدنـد کـه بـه طرفشـان میآیـد. پسـرک نزدیـک شـد و رو بـه زن مـلا گفـت: «سـلام! از روسـتای بـالا تپّـه خبـر آوردنـد کـه چنـد تـا از فامیل هایتـان فـردا بـرای ناهـار بـه خانه ی شـما میآینـد». |
محبوب ترین کتاب های چاپی
مجموعه ای از پرفروش ترین کتاب های چاپی را اینجا ببینید و با تخفیف ویژه خریداری کنید👇
مشاهده و خرید