کتابخانه نیمه شب

من خیلی وقت بود که کتاب داستانی نمی خوندم، شاید بهتر باشه که بگم از خوندن کتاب داستانی لذت نمی بردم.

ولی چند وقت پیش که توی طاقچه داشتم می گشتم خیلی اتفاقی با کتاب ” کتابخانه نیمه شب ” برخورد کردم و دیدیم که بهترن کتاب داستانی سال ۲۰۲۰ شده برای همین هم دلم خواست خوندنش رو امتحان کنم.

حالا من موندم و این کتاب که رسیدم به صفحه ی سیصد و شونزدهمش.

حالا احساس می کنم من نورای توی داستانم.

شایدم نه ، شاید من خود نورا هستم.

شاید همه‌ی ما نورا باشیم.

شاید همه ی ما مثل نورا زخم خورده‌ی رویاهایی هستیم که داشتیم و توی زندگی‌ بهشون نرسیدم و حالا همون رویاها برامون تبدیل به حسرت های خاکستری رنگی شدن که وزن دفتر حسرت های زندگیمون رو سنگین تر کردن.

شاید ما نورایی هستیم که دلمون می خواست توی زندگیمون به خیلی چیز ها برسیم اما چون رویاهامون بیش از حد ریشش پوسیده شده بود هرکاری هم که می کردیم رشد نمی کردن و شکوفه نمی‌زدن، می دونین که یه فساد و خرابی کوچیک میتونه تمام درخت رو نابود کنه …؟

ما حتی اگه نورا نباشیم، دلمون می خواست نورا باشیم تا یه کتابخونه‌ی کوچیک بین فضای مرگ و زندگیمون داشته باشیم

اونوقت فرصت داشتیم تا بتونیم‌ اونجا به انتخاب زندگی که واقعا ازش راضی هستیم دست بزنیم، زندگی که واقعا انتظارش رو می کشیم.

بعضی هامون فکر می کنیم اگه بمیریم بهتره اما همزمان دوست داریم به شکل دیگه ای از خودمون زندگی کنیم !

شاید ما هممون یه نورای درمونده درون خودمون داریم که هر سال یه حسرت به حسرت هاش اضافه میشه ولی همچنان میل به زندگی کردن داره چون باور داره که زندگی ارزش تجربه کردن رو داره…

کانال تلگرامی من:

@oblommovism

نویسنده مطلب: خاطرات یک آبلوموف!

منبع مطلب

محبوب ترین کتاب های چاپی

مجموعه ای از پرفروش ترین کتاب های چاپی را اینجا ببینید و با تخفیف ویژه خریداری کنید👇

مشاهده و خرید
ممکن است شما بپسندید
نظر شما درباره این مطلب

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.