معرفی کتاب: گربهی درون اثر ویلیام اس. باروز
اگر میخواهید کتابی به یک دوست که عاشق گربههاست هدیه بدهید، پیشنهاد من کتاب گربهی درون است.
کتاب گربهی درون (با عنوان اصلی The Cat Inside) یک رمانک اتوبیوگرافیک اثر ویلیام اس. باروز است. در این کتاب نویسنده در مورد گربههای زندگیاش، روابطش با گربهها و پارهای مسایل اجتماعی روز مینویسد. کتاب حاضر دویست و چهل و ششمین داستان غیرفارسی از مجموعهی جهان نو متعلق به نشر چشمه است و مترجم آن مهدی نوید است.
به جز کریسمسگردی با ترجمهی فرید قدمی، کتاب گربهی درون دومین اثری است که از این نویسنده به زبان فارسی منتشر میشود و در حال حاضر تنها دو اثر از او به چاپ رسیده است. دو رمان معروف باروز سور عریان (Naked Lunch) و تزریقی (Junkie) و ماشین نرم (The Soft Machine) است که هیچ کدام به فارسی ترجمه نشدهاند.
ویلیام اس. باروز با نام کامل ویلیام سیوارد باروز (William Seward Burroughs) متولد ۱۹۱۴ در ایالت سنتلوئیس و در شهر میزوری است. او داستاننویس، مقالهنویس، منتقد اجتماعی و نویسنده و نقاش آمریکایی است. از پیشگامان نسل بیت (Beat Generation) است. نسل بیت به آن دسته از نویسندگان آمریکایی پس از جنگ جهانی دوم اطلاق میشود که معتقد به درافتادن با ارزشهای اجتماعی، هنجارشکنی و استفاده از مواد مخدر و شعر سرودن یا داستان نوشتن تحت تاثیر مخدر بودند. از مهمترین نویسندگان این نسل می توان به آلن گینگزبرگ و جک کرواک اشاره کرد. به نقل از سایت مد و مه، از باروز هجده رمان و داستان بلند، شش مجموعه داستان کوتاه و چهار مجموعه مقاله و پنج کتاب از مصاحبهها و مکاتبات او تا کنون به زبان انگلیسی منتشر شده است. او از نام ادبی و مستعار ویلیام لی نیز استفاده میکرد.
باروز در خانوادهای ثروتمند متولد شد. او نوهی مخترع و بنیانگذار کمپانی باروز، ویلیام سوارد باروز اول بود و داییاش آیوی لی بنیانگذار اصول روابط عمومی و پدر روابط عمومی جهان بود. باروز در هشت سالگی و نیز اوایل دوره نوجوانی نوشتن مقاله و خاطرات را آغاز کرد اما تا سالهای سی زندگی نوشتههایش را منتشر نکرد. وی در سال ۱۹۳۲ به دانشگاه هاروارد رفت، انگلیسی خواند و دانشجوی ممتازی بود و با درجه عالی از این دانشگاه فارغالتحصیل شد. برای فوقلیسانس مدرک انسانشناسی گرفت و بعداً در وین در اتریش به دانشکده پزشکی رفت. در سال ۱۹۴۲، باروز برای خدمت در جنگ جهانی دوم در ارتش آمریكا ثبت نام كرد اما دفتر خدمات استراتژیک و نیروی دریایی او را رد کرد، پس از آن وی دچار اعتیاد به مواد مخدر شد كه تا آخر عمر بر او تأثیر گذاشت. باروز در مشاغل متعددی مشغول به کار بود، مانند کارآگاه خصوصی و حتی سمپاشی آفت. در سال ۱۹۴۳ زمانی که در نیویورک سکونت داشت با آلن گینزبرگ و جک کرواک دوست شد و این دوستی و تاثیر گرفتن از آنها، پایه و اساس نسل بیت را تشکیل داد، که بعداً نقش تعیینکنندهای در ضدفرهنگ سالهای ۱۹۶۰ داشت.
مهدی نوید به نقل از سایت ایلنا دربارهی کتاب میگوید: «این رمان هم درواقع جزو معدود کارهایی است که میشد از باروز منتشر کرد و تقریبا دیگر کارهای او همه مشمول اصلاحات و حذفیات و سانسور جدی میشوند. خود این کتاب یک رمان کوتاه است که مثل بقیه کارهای او اتوبیوگرافیک است و به نوعی درباره گربهها و عشقش به گربههاست. درواقع او در این اثر زندگیاش در کنار گربهها را به صورت یک اثر روزنگاری روایت کرده و در اختیار مخاطب قرار میدهد. البته در عین حال فضای دورهای که باروز در آن زندگی میکرده نیز در این رمان ترسیم میشود و خیلی موضوعات را میتوان از دل همین کتاب متوجه شد.»
تصویر روی جلد کتاب از برایون گایسین (Byron Gysin) است. گایسین در اوایل دهه شصت میلادی با باروز همکاری تنگاتنگی داشت و این آخرین کاری است که برای او انجام داده است. گایسین در سال ۱۹۸۶ در هفتاد سالگی درگذشت. از او در متن کتاب اسم برده شده است. نام کامل او جان کلیفورد برایون گایسین (John Clifford Brian Gysin) بود. او متولد ۱۹۱۶ در باکینگهامشایر انگلستان بود و نقاش و نویسنده و شاعر آوایی و هنرمند اجرایی بود. او در فرانسه درگذشت.
باروز تا سالها از مواد مخدر استفاده میکرد و عمده اتوبیوگرافیهای وی نیز در مورد اعتیاد او به مواد مخدر است. او یک بار به دلیل حمل مواد مخدر در نیواورلئان دستگیر شد اما به قید وثیقه آزاد شد و پس از آن در مکزیکوسیتی ساکن شد. اولین کتاب او با نام تزریقی (و یا گردی) در سال ۱۹۵۳ منتشر شد که در آن به شرح دنیای زیرزمینی تبهکاران میپردازد.
بر خلاف سبک زندگی از هم گسیختهاش، او به یک خانوادهی بلند مرتبه بریتانیایی تعلق داشت. همانطور که ذکر شد پدربزرگش مخترع بود و سیستم ماشین حساب را گسترش داد. پدر و مادر ویلیام اس. باروز تا پنجاه سالگی به او مقرری میدادند ولی میتوان گفت باروز از این میراث خانوادگی بهرهی چندانی نبرد. پسر او نیز ویلیام باروز سوم نام داشت و او نیز نویسنده بود و دو کتاب به نام سرعت و گوشت کنتاکی نوشته بود. پسر نیز مانند پدر از اعتیاد رنج میبرد و دچار اعتیاد به الکل بود. کتاب سوم این فرزند با نام اتصال پراکریتی به دلیل مرگ زودهنگام او هیچ گاه به پایان نرسید زیرا در سال ۱۹۸۱ در سی و سه سالگی به دلیل نارسایی کبدی درگذشت. در سال ۱۹۸۳ مستندی درباره این نویسنده جوانمرگ شده ساخته شده است.
تا کنون چند مستند در مورد او ساخته شده است:
William S. Burroughs: A Man Within
مستندی یک ساعت و نیمه محصول کشور آمریکا به کارگردانی یونی لایسر. این مستندی فیلمهایی از اس. باروز را برای اولین بار نشان میدهد و با دوستان و همکاران اس. باروز مصاحبههایی انجام میدهد.
Burroughs: The Movie
مستندی یک ساعت و نیمه محصول کشور آمریکا به کارگردانی هوارد بروکنر. این مستند چهره خودمانی این نویسنده جنجالی آمریکایی را با مصاحبهها و تکههایی از فیلمهای قدیمی به تصویر میکشد.
Words of Advice: William S. Burroughs on the Road
محصول ۲۰۰۷، به طول یک ساعت و چهارده دقیقه. این مستند در مورد مسافرت باروز در سال ۱۹۸۳ به دانمارک و سالهای پایانی او در لارنس در کانزاس است.
William S. Burroughs: Commissioner of Sewers
مستندی یک ساعته محصول ۱۹۹۱، کشور آمریکا به کارگردانی کلاوز مائک (Klaus Maeck) شامل مصاحبهای یک ساعته با ویلیام اس. باروز که در آن به صحبت در مورد فرهنگ آمریکایی، هنر و اخلاقیات میپردازد.
کتاب گربهی درون بخشبخش است و اکثر صفحات تنها یک پاراگراف یا چند خط دارد و به عقیدهی اینجانب برای افرادی که مشکل تمرکز دارند و خواندن کتابهای پیوسته و قطور و داستانهای بلند برایشان مشکل است، مناسب است.
بخشهایی از کتاب:
شما گربهدوستان، همگیتان میومیوهای میلیونها گربهی سراسر جهان را که تمام امید و اعتمادشان به شماست به خاطر داشته باشید، همانطور که گربه مامان کوچولوی استون هاوس سرش را در دستم گذاشت، همانطور که کیلکو جین بچههاش را در چمدانم گذاشت، همانطور که فلچ پرید بغل جیمز و روسکی جلدی پرید سمتم و با شادمانی شیرینزبانی کرد.
بانوی پیر گربهدوستی هست که در محوطهی کنسولگری فرانسه درست روبهروی کافه دو فرانس به گربهها غذا میدهد. گربهها جلدی میروند طرفش، ماهیها را روی هوا میقاپند. اولین گربهی روسیام گوشت را با پنجههاش میگرفت. یادم نیست چه بر سرش آمد.
ویمپی، گربهی نارنجی-سفید، روی صندلی کنار تختخواب است. اگر در اتاقم را ببندم زوزه میکشد و به در پنجه میساید. گرسنه نیست. فقط میخواهد کنار من یا یکی باشد که بهاش محبت کند. بیلی همین کار را در خانهی خیابان واگنر در محلهی الجیرز میکرد. آنقدر پشت در مینالید تا در را باز کنم. و آن خانه خیلی شبیه بود به این خانه، خانهای سفید و معمولی، باریک وبلند.
گفتهام که گربهها از نظر روحی همدم و دوستی صمیمیاند. «بیشک همدماند.» دوستان صمیمی نویسندهای سالخورده خاطرات و صحنهها و شخصیتهاش است از تصورات یا واقعیات گذشتهاش. روانکاو ممکن است بگوید من صرفاً این خیالبافیها را به گربههام نسبت میدهم. بله، کاملاً در معنای حقیقی کلمخ گربهها حایلی حساساند برای حالاتی کاملاً خاص وقتی نقش مناسبی بهشان اطلاق میشود. نقشها میتواند جابهجا شود و گربه ممکن است نقشهای جوراجوری بپذیرد: مادرم؛ همسرم، جون؛ جین بولز؛ پسرم بیلی؛ پدرم؛ کیکی و دیگر دوستان؛ دنتن ولچ، که بیش از هر نویسندهی دیگری بر من تاثیر داشت، با این که هیچ وقت با هم دیدار نداشتیم. گربهها شاید آخرین پیوندم باشند با گونههاش در حال انقراض.
این کتاب گربه تمثیلی است که در آن گذشتهی نویسنده در بازی گربهها به او نمایانده میشود. نه این که گربهها بازیچهاند. اصلاً و ابداً. جان دارند، حیواناتی که تنفس میکنند، و وقتی هر موجود دیگری در تماس باشد، غمانگیز است: چرا که محدودیتها را، درد را و ترس و مرگ فرجامین را میبینی. این همان معنای تماس است. این همانی است که وقتی به گربهای دست میزنم و اشکها از صورتم سرازیر میشود، میفهمم.
فلچ، گربهی شیطان، پسری که به هر چیز بافتنی پنجه میکشد. همین حالا پرید روی میز مطالعهام. ناراحت از دود سیگار توی زیرسیگاری، پرید سمت صندلیای که کتم را انداخته بودم روش، و صندلی را کاملاً انداخت. کاملاً عمدی بود. گربه کوچولوی تخمجنتودلبرو. و محدودیتها و وابستگیهاش و حرکات کوچولوی نمایشی و رقتانگیزش غمانگیز است. فکر این که کسی آزارش بدهد! بارها و بارها طی قرون آزار دیده است؛ فلچ کوچولوی سیاهم با تن درخشان و چشمهای کهرباییاش. ناگهان جلدی وارد اتاقی میشود که درش دراز کشیدهام از سر لختی و رغبتی ندارم معادن بیپایان نمک کتاب سرزمینهای غربی را ادامه دهم. روی سینهام میپرد و تنگ من میخوابد و پنجههاش را روی صورت میگذارد. باقی اوقات مردمک سیاه چشمهاش تماماً منبسط است، انگار بگوید «بپا». هچون اسبی با گوشهای برگشته. بعد گاز میگیرد و پنجه میکشد.
روسکی از گربه کوچولوها بدش می آمد. خودش تنها گربه کوچولوی بامزه بود. بچه گربهها مزاحم و فضول بودند. یک بار روسکی را برای حمله به یکی از بچه گربهها زدم، و دیدهام وقتی بچه گربهها در انبار غلهاند مادر از آن جا بیرونش میکند. و روسکی از هوراشیو میترسید. شبی هوراشیو سراغ روسکی در ایوان پشتی رفت. ( آن موقع روسکی نبود. هنوز نمیدانستم گربه ای از نژاد آبی روسی است. اسموکی صداش میکردم.) با حالتی بیاعتنا اما مصمم رفت سراغ روسکی و به او حمله کرد، او هم دوید زیر میز.
دیدهام که در نزاع گربهها مهاجم تقریبا همیشه پیروز میدان است. اگر گربهای بازنده نزاع باشد تردیدی در فرار به خود راه نمیدهد، حال آن که سگی ممکن است تا سر حد مرگ احمقانهاش بجنگد. به قول مربی جوجیتسویم در قدیم: «حقه کار نکرد، بهتره فرار کرد.»
همهی وجودش حلاوتی وحشی و ناب ساطع میکند که در تاریکی جنگل با جیغهای کوتاه و گوشنواز در مأموریتی مرموز میپرد. همچنین هالهای از زوال و ملال این موجود کوچک و ساده دل را احاطه کرده. طی قرنها بارها و بارها رها شده است، در کوچههای شهر پذیرای مرگ شده است، در زمینهای خالی ظهری سوزان، تکههای ظروف سفالی، گزنهها، دیوارهای گلی ویران. بارها و بارها به عبث در طلب کمک گریسته است.
کلمات کلیدی: معرفی کتاب، گربهی درون، ویلیام اس. باروز، ناهار عریان، سور عریان، تزریقی، گردی، ماشین نرم، جک کرواک، آلن گینزبرگ، برایون گایسین، مهدی نوید، نشر چشمه، فرید قدمی، کریسمسگردی، سرعت، گوشت کنتاکی، اتصال پراکریتی، WILLIAM S. BURROUG
محبوب ترین کتاب های چاپی
مجموعه ای از پرفروش ترین کتاب های چاپی را اینجا ببینید و با تخفیف ویژه خریداری کنید👇
مشاهده و خرید