نقد کتاب حکایت ساخته شدن یک ملت

خاطرات یک سفر دهه شصتی به ژاپن برای ایرانی در دهه نود

کتاب «حکایت ساخته شدن یک ملت» را به واسطه عضویتی که در باشگاه کتابخوانی شرکت (موننکو ایران) داشتم، خواندم. از میان بیش از ده کتاب، این کتاب با رأی بیشتر اعضا انتخاب شده بود و در اختیار اعضای باشگاه کتابخوانی قرار گرفته بود. روی جلد کتاب در کنار عنوان اصلی، عبارت «کارنامه سفر به ژاپن» هم قید شده بود که تداعی کننده این بود که کتاب بر اساس سفر نویسنده کتاب یعنی آقای «حسین افشین منش» به ژاپن نگاشته شده است. همراه کتاب یک CD هم ارائه شده بود. در ابتدا تصورم بر این بود که احتمالا محتواهایی در جهت تکمیل مباحث کتاب در CD موجود باشد اما بغیر از فایل های صوتی خوانش کتاب، محتوای دیگری در بر نداشت. به دلیل ساختار روایی و حالت سفرنامه ای که داشت، مطالعه کتاب روان بود و تقریبا در طول دو الی سه روز بطور کامل مطالعه شد که البته همراه با های لایت کردن قسمت هایی از کتاب، نکات و سوالات خیلی زیادی را در حاشیه کتاب برای خودم یادداشت کردم که در ادامه به عنوان جمع بندی کتاب در موردشان خواهم گفت.


اولین نکته در مورد این کتاب، زمان روایت کتاب هست. کتاب در سال 1396 برای اولین بار منتشر شده است. چاپ چهارم که در اختیار من قرار گرفت، در سال 1398 انتشار یافته است. در انتهای مقدمه کتاب هم که توسط نویسنده نگاشته شده است، سال 1393 قید شده است. اما اگر شما هم همچون من با خواندن مقدمه و صفحات ابتدایی و شناسنامه کتاب، تصور میکنید که قرار است از یک روایت متأخر دهه نودی از سفر به ژاپن مطلع شوید و با آخرین وضعیت صنعت و جامعه ژاپن در طول سالیان اخیر روبرو شوید تا بلکه ایده هایی برای جامعه و صنعت ایران از آن برداشت کنید، سخت در اشتباهید! در کمال تعجب بدون اینکه کوچکترین اشاره مستقیمی به زمان سفر صورت گرفته باشد، باید گفت که این سفر در دهه شصت (احتمالا در سال 66) صورت گرفته است. وقتی در قسمت آغازین، نویسنده از کیفیت بد خدمات هواپیما صحبت به میان می آورد و حدس میزند شاید پس از اتمام «جنگ»، کیفیت ارائه خدمات بهتر شود، تصور کردم شاید جنگ در اینجا کنایه ای از شرایط تحریمی سالیان اخیر باشد اما با ظهور چندین نشانه دیگر در ادامه متن، مطمئن شدم که منظور نویسنده، همان جنگ هشت ساله ایران و عراق است. از جمله این نشانه ها میتوان به صحبت های راوی با پروفسور تاکاناکا اشاره کرد که پروفسور از جنگ میپرسد و منتظر بوده که جنگ تمام شود تا به ایران سفر کند. یا در جای دیگری که ابوبکر، هم دوره ای پاکستانی راوی که در کویت کار میکرد، با دلخوری از خبر شلیک موشکی ایران به بندر احمدی کویت صحبت میکند. اتفاقی که مطابق جستجوی من در مهر ماه 1366 روی داده است! یا در اواسط کتاب که در خصوص نگرانی راوی از خبر حمله موشکی صدام به تهران صحبت میشود که باز هم با جستجوی ساده ای مشخص میشود که به سال 1366 برمیگردد. در چند جای کتاب هم عکس های یادگاری از دوره به چشم میخورد که بسیار قدیمی و به همان عکس های دهه شصتی میخورند. یا عکس هایی که برای بیان مطالب آورده شده است همگی به دهه های پیشین میخورد که شاید از جزوات قدیمی همان دهه 60 برداشت شده باشد. جالب و شاید کمی ناراحت کننده این است که در هیچ کجای کتاب از ابتدا تا انتها مستقیماً در خصوص زمان و تاریخ این سفر با مخاطب صحبت نشده است که برای من کمی نا امید کننده بود. مسلماً اگر مخاطب از روی جلد یا صفحات ابتدایی و مقدمه کتاب از تاریخ این سفرنامه مطلع میشد، چه بسا از خرید آن منصرف میشد و ترجیح میداد با روایت دست اولتری در خصوص وضعیت جامعه و صنعت ژاپن روبرو شود. به هر حال این نکته منفی باعث نشد که مطالعه کتاب را ادامه ندهم اما سؤالی که تا پایان کتاب ذهن خواننده را درگیر میکند و به نوعی بر کتاب سایه می افکند، این است که خواندن خاطرات دهه شصتی از یک سفر کاری به ژاپن چه کمکی به ما که در دهه نود به دنبال ساخت آینده هستیم، می نماید؟ برای مثال در جایی از کتاب توصیف سیستم مدیریت تولید در تویوتا از سیستم Just In Time یا J.I.T نام برده میشود که هدف آن افزایش بهره وری و تقلیل هزینه ها از طریق عدم انبار کردن مواد و حداقل سازی موجودی انبارهاست. با کمی جستجو در اینترنت مشخص شد که این سیستم بیشتر در همان دهه های 80 و 90 میلادی رونق داشته و در حال حاضر جای خود را به مفاهیم بروزتری مانند رویکرد Lean در تولید و یا زنجیره تأمین چابک (Agile Supply Chain ) داده است. همچنین در جای دیگری از کتاب، نویسنده به لباس فرم دانش آموزان ژاپنی غبطه می خورد و آرزو می کند که ای کاش در ایران هم دانش آموزان از لباس فرم استفاده می کردند تا تفاوت های مالی و اقتصادی خانواده آنان جلوه گر نشود و مانعی بر سر پیشرفت دانش آموز نگردد. غافل از آن که لباس فرم دانش آموزان چندین سال است در ایران هم پیاده شده است! و به نظر میرسد این قسمت از کتاب بر اساس همان نوشته های دهه شصت و هفتاد نویسنده نگاشته شده است و در هنگام انتشار، بروزرسانی نگشته است.

علاوه بر مشکل عدم بروزرسانی مفاهیم در کتاب، نبود تحلیل در کنار بیان حکایت نیز ضعفی دیگر برای کتاب است. به هر حال خواننده فارسی زبان این کتاب، در صدد استفاده از مفاهیم آن برای صنعت ایران است و صرف شنیدن نقل قول ها و توصیفات وقایع یک دوره آموزشی، چنین حسی را به مخاطب القا نمی نماید. مثلا در همین موضوع J.I.T که مبنای آن حداقل سازی موجودی انبارها برای کاهش هزینه انبارداری است، نیک مشخص است در کشوری مانند ایران و در برهه ای همچون دهه جاری که عدم قطعیت در اقتصاد موج میزند و قیمت مواد اولیه بسیاری از کارخانجات مرتبا در حال افزایش هستند، نمیتوان از چنین روشی استفاده کرد و انبارها را تا زمان دریافت سفارش، خالی نگه داشت چرا که اثر مستقیمی بر گران شدن محصول نهایی خواهد داشت. بر عکس شاید استراتژی مناسب در صنایع ایران در برهه جاری، انبارسازی مواد اولیه کافی برای برهه های میان مدت و حتی بلند مدت به منظور اطمینان از زنجیره تأمین و کنترل قیمت محصول نهایی باشد.

از دیگر نکاتی که در قسمت های قابل توجهی از کتاب به چشم میخورد این است که راوی در بسیاری از قسمت های حکایت خود، بر اساس یک بایاس ذهنی مذهبی به مسائل نگاه میکند. برای مثال در چندین جای کتاب به عدم توانمندی دولت ایران در تبلیغ اسلام و فرهنگ ایرانی در ژاپن و صدور انقلاب اسلامی به سایر کشورها می پردازد. امری که اگر چه در نوع خود موضوع مهمی می تواند باشد اما شاید بهتر بود در نوشتار مستقلی مورد بحث و بررسی قرار می گرفت و در این کتاب بیشتر بر تحلیل و بررسی چگونگی جهش اقتصادی ژاپن از یک کشور شکست خورده در جنگ جهانی دوم به یک قدرت اقتصادی جهانی تمرکز می شد. برای من خیلی آموزنده نیست که در چند جای کتاب مشکل راوی در تهیه گوشت حلال را مکررا بخوانم. یادآوری تکراری حتی ممکن است در ذهن مخاطب نسبت به موضوع دافعه ایجاد کند. یا در جای دیگری راوی در بیان علل عقب ماندگی جوامع اسلامی، به نقل قولی دو خطی از یک کتاب بسنده کرده و طبق آن بیان می دارد که «مرگ علم پویا در جهان اسلام بیشتر به دلیل علت های داخلی و انزوای کار علمی بوده است». قضاوتی شتاب زده بدون ریشه یابی مسئله و یا حتی بدون بیان چند نقل دیگر برای تکمیل فرضیات.

یکی از نکات جالب کتاب، چگونگی نگاه جامعه ژاپن به موضوع بمباران اتمی کشورشان است که بیشتر از آنکه جنبه انتقامی و احساسی داشته باشد، مبتنی بر عبرت و ساختن آینده است و حتی در موزه صلح هیروشیما نیز از مسبب اصلی فاجعه یادی نشده است. براستی آیا این نکته مثبتی است که یک جامعه، زخمی چنین عمیق را صرفا به عنوان عبرت نگاه کند؟ و تا چه حد این مسئله به هویت جمعی مردم ژاپن گره خورده است؟ و آیا نسخه ژاپن در این خصوص میتواند الگویی برای همه کشورهای دیگر با در نظر گرفتن تفاوت های هویتی و فرهنگی آنها با ژاپن باشد یا خیر؟ سوالاتی که متأسفانه در کتاب پاسخی برای آن ها یافت نمی شود و سطح کتاب از یک روایت گری ساده چندان فراتر نمی رود و ما را با لایه های تحلیلی مسائل آشنا نمی سازد. به نظر من، نه جنگ و ستیز با گذشته و نه فراموشی آن هیچ یک به تنهایی ما را به مقصد مطلوب نمی رساند و حالتی میان این دو شاید ترکیب درست تری باشد آنچنان که رابطه ایران و عراق بعد از سقوط صدام و نفوذی که ایران در کشوری که دو دهه قبل با آن در حال جنگ بود، پیدا کرد مثال خوبی باشد که قابلیت اشاعه به مصادیق دیگر را نیز بتوان در آن یافت.

در خصوص تفاوت های فرهنگی دو جامعه ایران و ژاپن در قسمت های مختلفی از کتاب مطالبی میخوانیم. به نظر یکی از مهمترین موضوعاتی که برای الگو گرفتن از ژاپن یا هر کشور صنعتی دیگری برای جامعه ایران باید بدان توجه داشته باشیم، تفاوت های فرهنگی است که مستقیماً بر روی توسعه یک ملت تأثیر گذار می باشد. موضوعی که پروفسور تاکاناکا هم در کتاب بدان اشاره میکند و میگوید «البته باید دقت داشته باشید که هر آنچه در این جا میبینید لزوماً نمی تواند در کشور شما کاربرد داشته باشد. تطابق های فرهنگی را فراموش نکنید» یا جمله دیگری از او که «مدیریت علم است و هنر، که رابطه ای نزدیک با اعتقادات دارد» هم جلب توجه می کند. در جایی از کتاب میخوانیم که در ژاپن خیلی از رفتارها و خرده فرهنگ ها بر اساس عادت و پاداش بیرونی شکل گرفته است. مثلا در مترو کسی جایش را به سالمند نمی دهد چرا که احتمالا پاداشی برای این کار در نظر گرفته نشده است. بر خلاف جامعه ایرانی که احترام به سالمند در وضعیت بالاتری قرار دارد و پاداش بیرونی محرک آن نیست. از سوی دیگر در خصوص نقش زنان در توسعه و سمت های مدیریتی، ظاهرا هر دو کشور مشابه بوده و وضعیت نامناسبی در توجه به توانمندی زنان دارند. اما همچون مسائل دیگر، این تفاوت ها و شباهت ها تنها در حد جملات خبری باقی مانده اند و بررسی و واکاوی بیشتری در کتاب نیامده است. بدتر اینکه موضوع زمان روایت سفر که در دهه شصت صورت گرفته است اینجا هم اثر منفی خود را نشان میدهد و ما حتی نمی دانیم که آیا ژاپن کنونی نیز همچنان در نرخ بکارگیری زنان در جایگاه های مدیریتی همچون قبل، ضعیف است یا تغییرات و تحولات جدی در این زمینه داشته است؟ در خصوص مسئله اخیر، بررسی بیشتری به عمل آوردم و دریافتم که ظاهرا این مسئله همچنان یکی از معضلات صنعت ژاپن است. از جمله نظرسنجی که توسط رویترز در سال 2018 (لینک) انجام شده بود و نتیجه آن بود که سه چهارم شرکت های ژاپنی، هیچ مدیر ارشد خانمی ندارند و اکثریت شرکت ها در ژاپن اذعان داشته اند که سهم زنان در مدیریت شرکت ها کمتر از 10 درصد است و این نرخ در قیاس با سایر کشورهای پیشرفته بسیار پایینتر است. از دیگر تفاوت های فرهنگی جالب ژاپن که در کتاب اشارتی به آن شده، این است که ژاپن حتی در نوع اعتصابات کارگری نیز با بقیه کشورها تفاوت اساسی دارد. «در حادترین نوع اعتصاب در ژاپن، کارگران دست به اشغال واحد میزنند و با ادامه کار و افزایش تولید، مدیریت را شرمنده میکنند!» اگر این موضوع مورد اشاره در کتاب عمومیت داشته باشد، نشان می دهد که مدیریت در ژاپن نتیجه گرا نیست و بر مبنای تحلیل تصمیم می گیرد. چرا که در غیر اینصورت افزایش تولید، یک خروجی خوب برای مدیریت بود و با افزایش تولید توسط کارگران، نباید قاعدتا تغییر رویه ای توسط مدیریت صورت میگرفت.

اگرچه کتاب راهکار مشخصی برای «ژاپن شدن» ارائه نمی دهد اما دست کم پس از مطالعه آن، سوالات جدیدی را ممکن است در ذهن ما بکارد که همین ویژگی هم اگر به دنبال جواب سوالات بگردیم آموزنده خواهد بود. یکی از نکاتی که با مطالعه این کتاب من را نگران می کند این است که آیا صنعتی شدن ایران و حرکت به سمت صادرات محوری و جهش تولید که در سالیان اخیر بسیار بر آن دمیده شده است، اثرات سوء اجتماعی و سبک زندگی ماشینی را بسان آنچه که بر مردم و ملت ژاپن رفت، بر جامعه ایرانی نیز تحمیل خواهد کرد؟ آیا با ارزان شدن نیروی کار در ایران در طول سالیان اخیر که همراه با کاهش ارزش پول ملی و کوچک شدن سفره های کارگران و کارمندان ایرانی و کمتر شدن فرصت های شغلی برای جوانان بوده است، طبقه کارگر ایرانی را نیز در معرض آسیب های روحی و روانی و استرس فزاینده قرار خواهد داد به نحوی که مجبور شوند همچون کارگر ژاپنی که در این کتاب به تصویر کشیده شده است بعد از فراغت از کار روزانه برای رهایی از درد و رنج و استرس و فشار کاری به سراغ فراموشی های زودگذر همچون نوشیدن و مصرف مواد مخدر و امثال آنها پناه ببرند و یا سال ها و چه بسا تا آخر عمر در رویای صاحب خانه شدن بغلتند؟

یکی از ویژگی های خوب دیگر کتاب آن است که در انتهای آن، فرازهای مهم کتاب در حوزه های گوناگون در پیش روی مخاطب قرار گرفته است که خلاصه خوبی از کتاب محسوب می شود. در کنار آن برخی از جملات منتخب من به نقل مستقیم یا نقل به مضمون از کتاب به شرح ذیل است:

1. دولت ژاپن از اطمینان به مردم نتیجه بهتری گرفته است تا سخت گیری های زیاد.

2. در ژاپن به اشخاصی که تغییر شغل می دهند با نظر مثبتی نمی نگردند.

3. برای اداره یک واحد صنعتی، مدیریت باید با فلسفه توأم باشد. فسلفه ساختن یک صنعت و فلسفه ساختن انسان ها که در واقع ساختن کشور است.

4. توجه زیاد به فرهنگ سازمانی از ویژگی های مهم مدیریت ژاپنی است. آقای موراتا میگوید در این کشور حفظ کیفیت به یک فرهنگ تبدیل شده است. از دید ما شخصیت واقعی افراد در نوع کیفی تولیداتشان متبلور می شود. آمیختگی فرهنگ مقاومت در صنعت هم خیلی به کمک ژاپن آمده است.

5. درک جالب ژاپن از اتوماسیون: ما ربات ها را برای انجام کارهای سنگین و تکراری ساخته ایم تا ضریب خطا کاهش یابد. ما برای کارگرمان ارزش قائلیم و نمیخواهیم تنها به خاطر زور بازویش او را بکار گیریم بلکه هدف اصلی ، به کارگیری مغز و اندیشه اوست.

6. در ژاپن همه چیز قابل توضیح است. در واقع ژاپن کشور توضیحات است.

7. آموزش رکن اساسی و مشترک همه صنایع ژاپنی است.

8. روش های مدیریت ژاپنی در چند سال اخیر، توجه فراوانی را در سطح جهان جلب کرده است. شماری از این پیش فرض هابر وحدت و ویژگی های فرهنگی مردم ژاپن تأکید دارد. تعدادی نیز استخدام مادام العمر، سیستم تشویق و پاداش، نظام سلسله مراتب و قابلیت تطبیق و روابط کاری نسبتا هماهنگ را عوامل اصلی مدیریت ژاپنی ها در اداره سازمان هایشان می دانند.

9. در دوران بحران های اقتصادی، اگر قرار باشد حقوق ها کاهش یابد، ابتدا از حقوق مدیران شروع می کنند و کارگران در مراحل بعدی قرار می گیرند.

10. دریافت پیشنهاد در هر فرصت و از هر بازدید کننده ای از روش های معمول در بسیاری از واحدهای صنایع ژاپنی است.

11. وقتی با کارگرمان برخوردی درست بکنیم در واقع با خانواده اش این برخورد را کرده ایم، زیرا واکنش او در برابر ما به علت سلسله مراتب کاری، تنها در محیط خانواده اش امکان بروز می یابد.

12. جامعه صنعتی ژاپن، به تعبیر بیشتر صاحب نظران به دست سامورایی هایی ساخته شد که جبهه های نبرد را در صحنه های اقتصادی نیز گشودند و با تعالیمی که به روح و جسم خود دادند، نیروهایشان را به منظور ساختن کشور همسو کردند و ژاپنی این چنین پدید آوردند.

نویسنده مطلب: وحید ویسی

منبع مطلب

محبوب ترین کتاب های چاپی

مجموعه ای از پرفروش ترین کتاب های چاپی را اینجا ببینید و با تخفیف ویژه خریداری کنید👇

مشاهده و خرید
ممکن است شما بپسندید
نظر شما درباره این مطلب

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.