ملاقات با کتاب – عادت های اتمی – بخش دوم

از امروز قراره چند دقیقه از کتاب هایی که می خونم رو با شما به اشتراک بزارم. به نظرم خیلی مهمه که هر آدمی کتاب بخونه ولی خیلی از ماها با وجود اینکه عاشق کتابیم ولی وقت خوندنش رو نداریم. برای همین سعی می کنم هر روز یا هر دو روز یک بار بخشی از کتابم رو براتون بنویسم تا شما هم با من به کتاب خوندن بپردازید. اینجوری دیگه هیچ بهونه ای نمی مونه. چون هر وقت زمان خالی پیدا کردی (مثلا تو تاکسی یا مترو) می تونی بخونیش. کتابی که در حال حاضر دارم می خونم عادت های اتمیه که خیلی به من کمک کرده. عادت‌ها نقش بسیار مهمی در زندگی همه ما دارند. در واقع این عادت‌ها هستند که مشخص می‌کنند ما به فرد موفقی تبدیل می‌شویم؟ یا همیشه یک آدم معمولی با کلی آرزو باقی می‌مانیم؟ همه ما کلی عادت داریم که با آنکه می‌دانیم خوب نیستند اما نمی‌توانیم تغییرشان دهیم. عادت‌های اتمی یک راهنمای کامل و دقیق درمورد عادت‌هاست که در آن با قوانین و روش‌هایی آشنا می‌شویم که می‌توانیم به سادگی عادت‌هایمان را تغییر و حتی حذف کنیم. در این کتاب می‌خوانیم که چقدر قدم‌های کوچک و در ظاهر بی‌اهمیت می‌تواند مهم و تاثیرگذار باشند و ما را به نتایج بزرگی برسانند. عادت‌های اتمی یکی از پرفروش‌ترین کتاب‌های نیویورک تایمز بوده است. پس با من همراه باشید …

بازیابی من

حالتی برگشته بود که پزشکان بتوانند با خیال راحت مرا از کما بیرون بیاورند. وقتی آگاهی خودم را به صورت کامل به دست آوردم، متوجه شدم که حس بویایی ام را از دست داده ام. برای آزمایش این موضوع، پرستار از من خواست فین کنم و سپس یک پاکت آب سیب را بو بکشم. حس بویایی ام برگشته بود، اما – در تعجب همگان – اقدام به فین کردن باعث شد هوا به داخل ترکهای کاسه ی چشمم نفوذ کند و چشم چپم به سمت بیرون هل داده شود.

روی چشمم از کاسه بیرون زده بود و به سختی توسط مژه ها و عصب بینایی که چشم را به مغز متصل می کند، در جای خود مانده بود.

چشم پزشک گفت چشمم به تدریج و پس از خالی شدن هوا، به جای اصلی بازخواهد گشت، اما نمیشد گفت که این پروسه چقدر طول می کشد. یک هفته بعد وقت جراحی برایم گذاشته بودند و بدین ترتیب زمان بیشتری برای خوب شدن داشتم. قیافه ام طوری بود انگار در مسابقه ی بوکس با یک فرد قوی شرکت کرده ام، اما من را ترخیص کردند. با دماغی شکسته، یک مشت ترک داخل صورت و چشم چپ از حدق بیرون آمده، به خانه برگشتم.

ماه های بعدی دوران سختی بودند. انگار همه چیز در زندگی ام متوقف شده بودم مدت چند هفته دوبینی داشتم؛ عملا نمی توانستم صاف نگاه کنم. بیش از یک ماه طول کشید تا اینکه بالاخره کره ی چشمم به موقعیت معمول خودش بازگشت. بین حملات و مشکلاتی که در بینایی داشتم، هشت ماه گذشت تا بتوانم دوباره پشت فرمان بنشینم. در فیزیوتراپی، بیشتر روی الگوهای حرکتی پایه نظیر راه رفتن روی خط مستقیم تمرین می کردم. عزمم را جزم کرده بودم تا نگذارم که مصدومیت زمین گیرم کند، اما چندین بار پیش آمد که حس افسردگی و درهم شکستن داشتم.

با درد و رنج، متوجه شدم که باید خیلی تلاش کنم تا دوباره به زمین بیس بال برگردم و این پروسه یک سال طول کشید. بیسبال همیشه یک بخش بزرگ از زندگی من بود. پدرم در لیگ رده پایین بیس بال برای سنت لوئیس کاردینالزا بازی میکرد و من هم رویای بازی به صورت حرفه ای را داشتم. پس از ماهها توانبخشی، بیشتر از همه دلم برای پا گذاشتن در زمین بیس بال تنگ شده بود.

اما راه بازگشتم به بیسبال آن قدر هم هموار نبود. وقتی نیم فصل شد، تنها سال سومی بودم که از تیم بیسبال اصلی دانشگاه کنار گذاشته شدم. مرا فرستادند که با سال دومی ها در تیم دوم بازی کنم. از چهارسالگی بازی می کردم و برای کسی که اینقدر تلاش و زمان روی این ورزش گذاشته، خط خوردن بسیار تحقیر آمیز بود. به خوبی روز این رخداد را به خاطر می آورم. در ماشینم نشسته بودم و گریان، پیچ راديو را میچرخاندم تا بتوانم آهنگی پیدا کنم که حالم را بهتر کند.

پس از یک سال تردید به خودم، توانستم به تیم اول دانشگاه برگردم، اما به ندرت می توانستم داخل زمین بروم. در مجموع ۱۱ دور در تیم اول بیس بال دانشگاه بازی کردم که سرجمع به اندازهی یک بازی هم نمیشد.

صرف نظر از دوران تاریکم در دبیرستان، کماکان اعتقاد داشتم که میتوانم یک بازیکن بزرگ شوم. می دانستم که اگر قرار است اوضاع بهتر شود، باید خودم برایش تلاش کنم. نقطه ی تحول، دو سال پس از مصدومیت فرا رسید، زمانی که وارد دانشگاه دنیسون شدم. این یک شروع جدید بود و آنجا جایی بود که برای اولین بار توانستم قدرت غافلگیرکنندهی عادات کوچک را درک کنم.

چگونه درباره ی عادتها یاد گرفتم

حضور در دنیسون، یکی از بهترین تصمیمات زندگی ام بود. توانستم جایی در تیم بیس بال پیدا کنم و اگرچه به عنوان یک تازه کار همواره در انتهای فهرست بودم، هیجان داشتم. صرف نظر از هرج ومرج ها در سال های دبیرستان، توانستم به یک ورزشکار دانشگاهی تبدیل شوم.

انتظار نداشتم که به این زودی ها در تیم بسکتبال کارم را شروع کنم، بنابراین بر روی این تمرکز کردم که به زندگی ام نظم بدهم. درحالی که دوستانم تا دیروقت بیدار می ماندند و با کنسول بازی می کردند، ساعت خوابم را تنظیم کردم و هر شب زود به رختخواب می رفتم. در دنیای به هم ریخته ی خوابگاه، هدف گذاری کردم که اتاقم را تمیز و منظم نگه دارم. این بهبودها جزئی بودند، اما باعث شدند کنترل بیشتری بر روی زندگی ام داشته باشم. دوباره حس اعتماد به نفس داشتم. و این افزایش اطمینان به خودم به کلاس درس هم جریان پیدا کرد، زیرا عادات درس خواندنم هم بهتر شد و توانستم در سال اول در همه ی دروس نمره ی A بگیرم.

عادت، روتین یا رفتاری است که به صورت مداوم انجام می شود – و در بسیاری از اوقات به صورت خودکار رخ می دهد. با گذشت هر ترم، عادات کوچک اما پایداری را جمع میکردم که در نهایت باعث شدند به نتایجی برسم که ابتدا در مخیلهام نمیگنجیدند. مثلا برای اولین بار در زندگی ام، عادت کردم که هفته ای چند بار وزنه بلند کنم و در سالیان بعد، هیکل ۱۹۲ سانتیمتری ام از ۷۷ کیلوگرم به ۹۰ کیلوگرم بدون چربی رسید.

وقتی سال دومم از راه رسید، توانستم از ابتدای بازی در بخش پرتاب کننده ها حضور پیدا کنم. در سال سوم، به عنوان کاپیتان تیم انتخاب شدم و در انتهای فصل . منتخب، برگزیده شدم. اما تا سال چهارم و آخر طول کشید تا بالاخره عادات مطالعه و تمرینات قدرتی ام، کم کم جواب دادند.

شش سال بعد از اینکه با چوب بیسبال به صورت من کوبیده بودند، با پرواز به بیمارستان رفته بودم و مرا به کما بردند، به عنوان بهترین ورزشکار مرد در دانشگاه دنیسون انتخاب شدم و به تیم منتخب دانشگاهیان کل آمریکا که از سوی ای اس پی ان (ESPN) انتخاب می شود راه یافتم – افتخاری که تنها نصيب ۳۳ بازیکن در سرتاسر کشور می شود. در زمان فارغ التحصیلی ام، رکوردهای هشت دسته ی مختلف دانشگاه را در اختیار داشتم. همان سال، بالاترین افتخار آکادمیک دانشگاه یعنی مدال رئيس را دریافت کردم.

امیدوارم اگر لحنم خودستایانه است، مرا ببخشید. صادقانه بگویم، حرفه ی ورزشی من هیچ نکته ی تاریخی یا افسانه ای ندارد. هیچگاه بازیکن حرفه ای نشدم. اما وقتی به آن سال ها نگاه میکنم، به این اعتقاد میرسم که توانستم به ارزش های کمیابی دست یابم: پتانسیل خودم را نشان دادم. و اعتقاد دارم که مفاهیم این کتاب می توانند به شما کمک کنند پتانسیلتان را شکوفا کنید.

اما همگی با چالش های زندگی مواجه می شویم. این مصدومیت هم چالش من بود و چنین تجربه ای، یک درس حیاتی به من داد: تغییراتی که در ابتدا کوچک و نه چندان مهم به نظر می رسند، در کنار یکدیگر به نتایج قابل توجهی ختم خواهند شد، البته اگر سالها به آن پایبند بمانید. ما همگی در طولانی مدت با موانعی مواجه می شویم، اما کیفیت زندگی ما غالبا به کیفیت عادت هایمان بستگی دارد. با همان عادتها، در نهایت به همان نتایج قبلی دست خواهید یافت. اگر عادت هایتان را بهتر کنید، هر چیزی میشود.

شاید افرادی باشند که بتوانند یک شبه به موفقیت های خارق العاده ای دست یابند. چنین فردی را شخصا نمی شناسم و خودم هم قطعا در این دسته قرار نمی گیرم. در گذارم از کمای عمدی پزشکی به سمت حضور در تیم منتخب دانشگاهیان، یک لحظه ی تعیین کننده مشخص وجود نداشت؛ لحظات زیادی بودند. این یک تحول تدریجی بود، رشته ای طولانی از پیروزی های کوچک و پیشرفت های جزئی. تنها راهی که از طریق آن پیشرفت کردم (تنها انتخابی که داشتم)، شروع کوچک بود. و همین استراتژی را چند سال بعد در زمان شروع کسب وکارم برگزیدم و کارم را روی این کتاب شروع کردم.

چگونه و چرا این کتاب را نوشتم

در نوامبر ۲۰۱۲، شروع به انتشار مقالاتی در jamesclear.com کردم. سالها بود که تجربیات شخصی ام با عادات مختلف را مکتوب میکردم و در نهایت آماده شدم برخی از آنها را به صورت عمومی به اشتراک بگذارم. کارم را با انتشار یک مقاله ی جدید هر دوشنبه و پنجشنبه آغاز کردم. طی چند ماه، همین عادت ساده ی نگارش باعث شد که هزار مشترک خبرنامه ایمیلی داشته باشم و در انتهای سال ۲۰۱۳، این رقم به بیش از سی هزار نفر رسید.

در سال ۲۰۱۴، فهرست ایمیل من به بیش از یکصد هزار مشترک توسعه یافت که بدین ترتیب به یکی از پرسرعت ترین رشدها در میان خبرنامه های اینترنتی تبدیل شد. زمانی که نوشتن را آغاز کردم حس یک دغل کار و متظاهر را داشتم، اما اکنون مرا به عنوان یک متخصص عادت ها می شناسند – عنوان جدیدی که هیجان زده ام می کند و البته مقداری حس ملال هم به همراه دارد. هیچگاه خودم را یک استاد در این موضوع ندیدم، بلکه صرفا کسی بودم که در کنار مخاطبینم، تجربه اندوخته ام.

در سال ۲۰۱۵، به دویست هزار مشترک ایمیل رسیدم و قراردادی با پنگوئن رندوم هاوس بستم تا شروع به نگارش کتابی کنم که هم اکنون در دستانتان است. با افزایش تعداد مخاطبینم، فرصتهای کسب وکارم افزایش یافت. بیش از پیش از من میخواستند که در کمپانی های برتر درباره ی علم شکل دهی به عادت، تغییر رفتار و بهبود مداوم سخنرانی کنم. در شرایطی قرار گرفتم که سخنرانی های اصلی را در آمریکا و اروپا ارائه می کردم.

در سال ۲۰۱۶، مقالاتم به صورت منظم در نشریه های مهم نظیر تایم، اینترپرنیور و فوربس ظاهر می شدند. عالی بود، زیرا بیش از هشت میلیون نفر در آن سال نوشته هایم را خواندند. مربیان لیگ ملی فوتبال، لیگ ملی بسکتبال و لیگ برتر بیس بال شروع به مطالعه ی کارهایم و اشتراک گذاری آن با سایر تیم ها کردند.

در شروع سال ۲۰۱۷، «آکادمی عادتها» را راه اندازی کردم که به پلتفرم برتر آموزشی برای سازمانها و افراد علاقه مند به بهبود عادت های کاری و زندگی شان تبدیل شد. شرکتهایی از لیست ۵۰۰ کمپانی برتر فورچون و استارتاپ های در حال رشد شروع به ثبت نام مدیران و آموزش پرسنلشان کردند. در مجموع بیش از ده هزار رهبر، مدیر، مربی و معلم از «آکادمی عادتها» فارغ التحصیل شدند و همکاریم با آنها باعث شد چیزهای زیادی را درباره ی کاربرد عادتها در دنیای واقعی متوجه شوم. وقتی در سال ۲۰۱۸ اصلاحات نهایی را بر روی این کتاب انجام دادم،jamesclear.com میلیونها بازدیدکننده در هر ماه داشت و تقریبا ۵۰۰ هزار نفر در خبرنامه ی ایمیلی ثبت نام کرده بودند – آماری که در ابتدای کار و وقتی به این موضوع فکر می کردم، اصلا انتظارش را نداشتم.

این کتاب چگونه به شما کمک خواهد کرد

ناوال راویکانت، که کارآفرین و سرمایه گذار است، گفته «برای نوشتن یک کتاب خوب، باید ابتدا به خود کتاب تبدیل شوید». اول خودم درباره ی ایده های ذکرشده در اینجا یاد گرفتم، چون باید با آنها زندگی می کردم. باید به عادت های کوچک اتکا میکردم تا پس از مصدومیت احیا می شدم، قدرت بیشتری در باشگاه مییافتم، عملکرد سطح بالایی در زمین مسابقه ارائه می دادم، نویسنده میشدم، یک کسب و کار موفق می ساختم و خیلی ساده به یک بزرگسال مسئولیت پذیر تبدیل میشدم. عادتهای کوچک به من کمک کردند پتانسیلم را بالفعل کنم و از آنجایی که این کتاب را انتخاب کرده اید، حدس می زنم که شما هم دنبال همین کار هستید.

در صفحات آتی، برنامه ای گام به گام را برای ایجاد عادتهای بهتر به اشتراک خواهم گذاشت – نه برای چند روز و چند هفته، بلکه برای یک عمر. درحالی که علم از هر آنچه نوشته ام پشتیبانی می کند، این کتاب یک مقاله ی تحقیقاتی برای دانشگاه نیست؛ یک دستورالعمل اجرایی است. وقتی به صورت علمی دربارهی چگونگی ایجاد و تغییر عادت هایتان به یک روش قابل فهم و اجرا صحبت می کنم، با توصیه های عملی و خردمندانه در جلوی رویتان مواجه خواهید شد.

رشته هایی که از آنها کمک می گیرم – زیست شناسی، فلسفه، روانشناسی و غیره سالهاست که وجود دارند. آنچه به شما ارائه میدهم ملغمه ای از بهترین ایده های افراد هوشمند در سالیان گذشته و متقاعدکننده ترین مکاشفه های اخیر دانشمندان است. امیدوارم که به کمک من بتوانید مهمترین ایده ها را بیابید و آنها را به شیوه ای عمل پذیر به یکدیگر متصل نمایید. هر نكته ی خردمندانه ای که در این صفحات آمده، باید به پای متخصصان پیش از من نوشته شود. اما هر نکته ی احمقانه را به پای خطای من بگذارید.

ستون این کتاب، مدل چهار مرحله ای من برای عادتها است – سرنخ، تمایل، پاسخگویی و پاداش – و چهار قانون تغییر رفتار که این مراحل را تکامل می بخشند. امکان دارد مخاطبانی که پیش زمینه ی روانشناسی دارند، برخی از این اصطلاحات را در شرطی سازی عامل شنیده باشند که ابتدا با شرح «تحریک، پاسخ، پاداش» توسط اسکینر در دهه ی ۳۰ میلادی مطرح شد و اخیرا با عبارت «سرنخ، روتین، پاداش» در کتاب «قدرت عادت» نوشته ی چارلز داهیگ محبوبیت یافته است.

دانشمندان علوم رفتاری همچون اسکینر دریافتند که اگر پاداش یا تنبیه صحیح را ارائه کنید، می توانید افراد را تحریک کنید که به شیوه ای معین عمل نمایند. اما در حالیکه مدل اسکینر به خوبی توضیح داد چگونه یک محرک بیرونی بر عادت های ما تاثیر می گذارد، اما نتوانست به خوبی درباره ی تاثیرگذاری افکار، احساسات و باورهای ما بر رفتارمان توضیح بدهد. در دهه های اخیر، دانشمندان شروع به تعیین رابطه ی میان افکار، احساسات و رفتارمان کردند. همچنین این تحقیق در این صفحات پوشش داده خواهد شد.

در کل چارچوبی که پیشنهاد می دهم، یک مدل یکپارچه از علوم شناختی و رفتاری است. اعتقاد دارم که یکی از اولین مدلهای رفتار انسانی می باشد که برای محاسبه ی دقیق تاثیر محرکهای بیرونی و احساسات درونی بر عادت هایمان ایجاد شده است. درحالی که امکان دارد برخی از بخشها، تکراری و آشنا باشد، اما مطمئنم که جزئیات -و کاربردهای چهار قانون تغییر رفتار – رویکرد جدیدی را برای تفکر درباره ی عادتهایتان ارائه خواهد داد.

رفتار انسان همواره در حال تغییر است: موقعیت به موقعیت، لحظه به لحظه، ثانیه به ثانیه. اما این کتاب درباره ی چیزهایی است که تغییر نمی کند. درباره ی اصول رفتار انسانی است. اصول ماندگاری که میتوانید هر سال به آن اتکا کنید. ایده هایی که میتوانید کسب و کارتان را پیرامونش بسازید، خانواده را حول آن شکل دهید و زندگی را پیش ببرید.

هیچ راه واحدی برای ایجاد عادت های بهتر وجود ندارد، اما این کتاب بهترین راههایی که میشناسم را شرح می دهد – رویکردی که صرف نظر از نقطه ی شروع یا موردی که در تلاش برای تغییر آن هستید، موثر خواهد بود. استراتژی هایی که پوشش می دهم، برای هر کسی که به دنبال سیستمی گام به گام برای بهبود است مفید خواهد بود، چه اهدافتان متمرکز بر سلامتی، پول، بهره وری و روابط باشند و چه مجموعه ای از اینها را شامل شود. تا زمانی که رفتار انسانی مطرح باشد، این کتاب راهنمای شما خواهد بود.

در ادامه اصول پایه را می خوانیم. اینکه چرا تغییرات کوچک، موجب تفاوت های بزرگ می شوند. پس با من همراه باشید و در بخش کامنت هر پیشنهادی دارین برام بنویسین.
پست بعدی: فصل دوم. چگونه عادت ها موجب شکل دهی به هویتتان می شود

نویسنده مطلب: محمد مفید

منبع مطلب

محبوب ترین کتاب های چاپی

مجموعه ای از پرفروش ترین کتاب های چاپی را اینجا ببینید و با تخفیف ویژه خریداری کنید👇

مشاهده و خرید
ممکن است شما بپسندید
نظر شما درباره این مطلب

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.